یكی دیگر از دوستان قدیمی مصدق،آقای دكتر صنعتی درباره دوران تحصیل و آشنایی شان می گوید:
«تاریخ دقیق این آشنا شدن با كشی دو قسمت است یك قسمت از آنجایی است كه آدم با یك نفر آشنا می شود و یك قسمت دیگر جایی است كه آدم با او رفیق می شود. حالا در مورد شاعران و نویسندگان و فرادی از این قبیل، یك جای آشنایی همانجا است كه آدم با كار ها یشان آشنا می شود. به هر حال مصدق و حقوقی و گلشیری و بسیاری از این نویسندگان معاصر ما اهل اصفهان هستند. بنده هم اهل اصفهان هستم، این خودش می تواند یكی از دلایلی باشد كه با هم آشنا شدیم. تعدادی از ما در یك مدرسه بودیم تعدادی به مدرسه «ادب» می رفتند بیشترینشان به دبیرستان سعدی می رفتند. فكر می كنم مصدق به دبیرستان «ادب » می رفت. وقتی كه من در سیكل دوم دبیرستان بودم آقای حقوقی دبیر ادبیات من بود من یك نسل عقبتر از آنها هستم و حمید هم كه آن انجمن «صائب» را درست كرده بود از آنجا با هم آشنایی داشتیم بخصوص كه در آن زمان این تفاوت های سنی خیلی بیشتر خودش را نشان می داد»
پس از پایان دوره ی دبیرستان، مصدق در سال 38 در رشته بازرگانی در تهران پذیرفته شد و پس از آن نیز در رشته حقوق ادامه تحصیل داد.
وقتی از اصفهان برای تحصیل به تهران آمده بود « یك خانه دانشجوی در امیر آباد جنوبی داشت و آنجا زندگی می كرد.
ویژگی های اخلاقییكی از خصلت های بسیار بارز مصدق،دوست بازی او بود و همواره چه به صورت انجمن و چه به صورت های دیگر تلاش می كرد كه دوستان را دور هم جمع كند و با هم نشست داشته باشند در واقع او یك روحیه ی كاملاً اجتماعی داشت و همواره از انزوا می گریخت. آقای حقوقی در این زمینه می گوید:
« ما همدیگر را گاهی می دیدیم بیشتر او به خانه ما می آمد. منتها مصدق خیلی زودتر از ما خودش را وارد اجتماع كرد»
آقای دكتر صنعتی نیز درباره آشنایی بیشترشان در یك فعالیت هنری چنین می گوید «وقتی من آمدم تهران ایشان رشته حقوق می خواند و من رشته پزشكی بودم. آشنایی اصلی ما یك كار تلویزیونی شروع شد. دوستی مشترك،تعدادی از ما ها را در هم جمع كرد كه یك كار تلویزیونی مشترك انجام دهیم. در آن جلسه غیر از حمید،منوچهر محجوبی هم بود،محمد علی كشاورز هم بود،از آنجا بود كه اشنایی من با حمید مصدق شروع شد. فكر می كنم حدود سالهای 44 و 45 بود.
این امر كه وی با دیگران به راحتی ارتباط بر قرار می كرد و خصلت اجتماعی داشت به طور طبیعی در شغل وكالت وی نیز تاثیر می گذاشت و می توانست او را به صورت یك وكیل موفق نشان دهد به همین دلیل وی وكالت بسیاری از نویسندگان و شاعران را در امور گوناگون به عهده داشت.
تحصیل، شغل و سبك شعری مصدقمی دانیم كه شعر مصدق،علاوه بر جنبه عاشقانه، جهت گیری سیاسی نیز دارد، هر چند كه گویا به طور مستقیم هرگز فعالیت سیاسی آشكاری نداشته است. البته اگر كار سیاسی را پیوستن به یك حزب بدانیم چنین چیزی در زندگی مصدق نبوده است. اما كار سیاسی می تواند شكل های دیگر نیز داشته باشد.
شغل تدریس و وكالت مصدق در واقع پس از سال 1350 آغاز می شود. وی پس از اخذ درجه لیسانس، در سال 1350 نیز از دانشگاه تهران به درجه فوق لیسانس حقوقی نائل می گردد. و از این پس با سمت استاد یاری در مدرسه عالی مدیریت كرمان به تدریس می پردازد و به گفته استاد رضا خشكنابی – پدر خانم مصدق- وی تحصیل خود را در دوره ی دكتری ادامه داد اما آن را نا تمام رها كرد، گویا فقط رساله خود را ارائه نكرده بود.
حمید مصدق از سال 1353 به بعد با عنوان وكیل دادگستری در تهران مشغول به كار شد و از طرف دیگر در مدارس عالی تهران به تدریس اشتغال ورزید از آن پس بود كه به عضویت هیئت علمی دانشگاه علامه طبا طبایی در آمد و در دانشكده حقوق آن دانشگاه به تدریس پرداخت و تا پایان عمر در این سمت بود.
وی یك سال پس از اخذ درجه فوق لیسانس یعنی در سال 1351 با خانم باله خشكنابی ازدواج كرد. خانم لاله خشكنابی، فرزند استاد رضا خشكنابی و برادر زاده استاد شهریار – شاعر معاصر هستند. حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای «غزل» و «ترانه» است.
كه مصدق در شعری به نام «حاصل عمر» آنان را ستایش می كند. خانم سیمین بهبهانی در باره همسر مصدق می نویسد:
«لاله مثل برگ گل لطیف است و دوست داشتنی، اما كاردان و عاقل، خانه اش از نظافت برق می زند و دو دسته ی گلش، دو نور چشمش، را به خوبی تربیت كرده است. می گویند در زندگی هر مرد موفقی یك زن خوب وجود دارد و لاله این گفته را ثابت می كند.
حمید مصدق با روحیاتی كه داشت، همواره به عشق اهمیت می داد و این نكته در اشعارش نیز به خوبی بازتاب دارد. آقای دكتر صنعتی به این جنبه در روحیات حمید مصدق توجه كرده و می گویند:
« حمید دوست داشت كه از این لحظات زندگیاش لذت ببرد به جای اینكه برای مرگ خودش گریه كند و سوگوار باشد، و چیزی كمكش می كرد این كار را بكند وجود عشق بود – خیلی از شعرا اینگونه بودند- حتی اگر فرض باشد … حمید عاشق بود. این عشق به زندگی او بود،به فرد خاصی بود. به شعر بود، به هر حال اینها كمك می كرد بتواند هراس از مرگ را لاپوشانی كند »
بدین گونه آقای دكتر صنعتی در تحلیل روانشناسانه خود، این عشق را نیز با نوعی هراس از مرگ پیوند می دهد. از اینروست كه مصدق ناخود آگاه چنانكه آقای حقوقی می گوید همواره عاشق بود. آقای حقوقی می فرماید:
آدم بسیار عاشق پیشه ای بود … ظاهراً در یك اردوی رامسر بود.كه خانمش را دید. وقتی او را دید با او آشنا شد. شناخت كه او دختر برادر شهریار است. این خانم نقاش هم بود. اینها با هم آشنا می شوند و بعداً منجر به ازدواج می شود. بعد هم خانه ای در همین كوی نویسندگان خرید و با او زندگی كرد و زندگیش روز به روز سر و سامان پیدا كرد و خانمش هم كاری می كرد و او هم به هر حال كار وكالت را ادامه داد.
خانم سیمین بهبهانی درباره مفهوم و ویژگی عشق در شعر مصدق می نویسد:
«عشقی كه اگر نه بر سر هر كوی و گذر، دست كم در میان دانشجویان و جوانان همسن و سال حمید شناخته است و هنوز هم در هنگامه میانسالی او گهگاه نقل محافل است و پیگیری همین عشق بی فرجام شاید جاذبه شعر مصدق را حمیدی وار فزون كرده باشد. اما در عشق او خودخواهی جایی ندارد و معشوق نه تنها آماج تیر تهمت و دشنام نمی شود بلكه برای همیشه چون تندیسی مقدس در خلوت شعر او باقی می ماند.
واقعیت همین است كه این جنبه رمانتیك شعر او،در كنار مفاهیم سیاسی،شعر وی را در میان جوانان گسترش داده بوده است.
به واقع شعر او بیشتر شعر معناست و به همین دلیل ساخت و فرم در شعر او نیرومند نمی شود و این البته جای بررسی و بحث دارد.
به هر صورت از نظر جایگاه در طبقه بندی شاعران معاصر چنانچه گفته شد حمید مصدق شاخه اعتدال شعر نیما را كه دنباله افسانه است اشغال می كند.
به هر صورت، حمید مصدق با تمام فراز و نشیب هایش همواره در میان جوانان پذیرفته شده بوده است.این طبیعی است كه هر سنی نیز در انسان اقتضای گونه ای از شعر و هنر را دارد. این یك ذوق است و ذوق نیز تابع قاعده و قانونی نیست و باید و نباید را نمی شناسد،چنانكه استاد زرین كوب می فرمودند كه من ممكن است در این سن از مولوی خوشم بیاید اما كسی دیگر در سن و موقعیتی دیگر از شاعر دیگری خوشش بیاید،حتی یك نفر هم در دوره های مختلف زندگی ممكن است شاعران گوناگونی را بپسندد.
این كه فعالیت های شغلی او را از تعمق در هنر و ادبیات،مقداری باز داشته بود می تواند كاملاً درست باشد، اما به هر حال مصدق همین است كه هست با تمام فرود و فراز ها و دوره ها اما ادعای عظمت نیز نداشت.
از نظر كارهای علمی و تحقیقاتی،چنانچه پیشتر نیز گفته شد مدتی به همراه اخوان در حال بررسی و كاروری رباعیات عطار بوده است. می دانیم كه رباعیات عطار «مختار نامه» نام دارد.
مصدق با همكاری آقای صارمی، غزلهایی از حافظ تهیه كرده بود كه چاپ نشده است همچنین غزلهای سعدی را نیز با همكاری آقای اسماعیل صارمی به چاپ رسانده است و رباعیات مولانا را نیز در سال 1360 چاپ و منتشر كرده است.
در نهایت سحرگاه هفتم آذر ماه سال 1377 بود كه با سكته قلبی از این جهان رخت بر بست و آرام گرفت و در بهشت زهرا در قطعه هنرمندان و دانشمندان به خاك سپرده شد. روانش شاد. یادش جاوید.